محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ در ویترین بعضی کتاب فروشی ها، ایستگاههای مترو، برخی از قفسههای روزبازارها، حاشیه خیابانها و هر نقطه دیگری که میسر باشد حضور دارند، ترجمههایی عمدتا همگون که بخشی از آنها با عنوان «کتابهای زرد» شناخته میشوند و درون مایه خودیاری دارند، اما بخشی دیگر از آنها آثار شاخص و شناخته شده تازهای هستند که حسابی سروصدا کرده اند و پرخواننده شده اند. این ها، با تخفیفهای بالا و قیمتهای بسیار پایین ـ که در روزگار گرانی کاغذ و هزینههای گزاف چاپ کتاب ابدا منطقی به نظر نمیرسد ـ فراوان اند و مخاطبان خود را هم دارند و اساسا بازار کتاب را قرق کرده اند.
توی همین پاتوقها که بچرخید، همیشه یکی-دو فروشنده را میبینید که دارند به مشتری هایشان از قیمت کم کتابهای خود میگویند، مخاطبانی که بدون شناخت، و صرفا به واسطه شنیدن نام یک کتاب یا یک نویسنده معروف، دنبال آن آمده اند و طبیعتا میخواهند هرچه کمتر برای این کار هزینه کنند. ما دراین باره، با تورج صیادپور، یکی از کتاب فروشان و کتاب شناسان باسابقه شهرمان، گفتگو کرده ایم. او به ما از زیانهای مادی و معنوی این قضیه گفت، همچنین از نحوه ورود این کتابهای ساختگی به بازار و رسیدنشان به دست مخاطب، و دست آخر از اینکه مخاطب چگونه باید کتاب ساختگی را از کتاب اصیل تشخیص بدهد.
عرضه و فروش ترجمههای ساختگی، به لحاظ مادی و معنوی، چه زیانهایی درپی دارد؟
اول اینکه با این اتفاق سود ناشر اصلی، که برای مترجم و طراح جلد و صفحه آرا و تبلیغات هزینه داده، بسیار کم میشود و درواقع آن مقدار سودی که حقش بوده کسب کند محقق نمیشود؛ درنتیجه، ناشر دل زده میشود. میبیند هر کتابی که منتشر کند، بلافاصله، چهار-پنج نشر دیگر هم آن را وارد بازار میکنند.
این درصورتی است که معمولا در چاپ اول یک کتابْ سود اندکی دست ناشر را میگیرد و در چاپهای بعدی است که ناشر به سود میرسد. پس، وقتی یک کتاب ناگهان گل میکند، این سود بین چند ناشر تقسیم میشود؛ و طبیعتا این اتفاق خوبی نیست. البته این قضیه فقط نتیجه کار ناشران پخته خوار نیست و یک چیز کلی است مربوط به زمانی که چند ترجمه خوب از یک کار بیرون میآید. پخته خواری این مسئله را تشدید میکند.
گرانی کتاب و حذف آن از سبد خرید مردم هم امری است که باعث میشود ناشران از این موضوع سوءاستفاده کنند. درباره درک و سلیقه مخاطب هم باید گفت، اگر یک نفر عادت کند به خواندن نثر و ترجمههای شلخته، به مرور، دیگر نمیتواند کار خوب و بد را از هم تشخیص دهد. همچنین، ناامیدی ناشران را باید در این مقوله درنظر گرفت، ناشرانی که بعد از ضربه خوردن از این قضیه کمتر فعالیت میکنند یا حتی حوزه کاری خودشان را تغییر میدهند.
وقتی پخشیهای معتبر با این تولیدکنندهها کار نمیکنند، اینها اصلا از چه طریقی کتابهای خودشان را وارد بازار میکنند؟
اکثر این کتابها را میتوان داخل نمایشگاههای فصلی کتاب یا نمایشگاههای دائم پیدا کرد. ببینید: تولید کتاب یک زنجیره دارد که از نشر شروع میشود و تا پخش میرسد؛ حلقه آخر آن کتاب فروش است و مخاطب. کتاب فروشها هم دو دسته هستد: دسته اول آنهایی که مغازهای اجاره کرده اند و سال هاست در همان چهاردیواری خود کار میکنند؛ یک دسته هم آنهایی هستند که نمایشگاه دائمی دارند و معمولا توی پاساژها یا مکانهایی که از شهرداری اجاره کرده اند کتاب بساط میکنند.
کتاب فروشان دسته اول به دنبال به دست آوردن مشتری دائم هستند و معمولا بعد از مدتی تجربه کسب میکنند که کدام مترجم و کدام نشر خوب است و از کدامها باید برحذر باشند؛ اما برای دسته دوم مشتری دائم معنا ندارد و فقط این نکته مهم است که در یک مدت کوتاه سود مطلوبی کسب کند، در حالی که آن مغازه دار به فکر سود بلندمدت است. وقتی کتاب فروش صرفا به فکر درآمدزایی باشد، دنبال منبعی میرود که به او بیشترین تخفیف را بدهد و درنتیجه به ناشران پخته خوار روی میآورد، ناشری که پول مترجم و طرح جلد و تبلیغات نداده.
ناشر کتاب ساز با تخفیف بالا به او کتاب میفروشد و نتیجه این میشود که این کتابها وارد بازار میشوند، یا مثلا خود این ناشرها در نمایشگاهها غرفه میزنند و جنسشان را با ۵۰درصد تخفیف به مردم میفروشند. مخاطب هم فکر میکند دارد با نصف قیمت کتاب میخرد، اما درواقع این گونه نیست، و درادامه، این مخاطب است که از هرچه کتاب و کتاب خواندن است متنفر میشود.
این کتابها و تخفیفاتشان مخاطب بیشتری دارند یا آن نسخههای به اصطلاح «بدون سانسور» که در بین دست فروشها پیدا میشود، کتابهایی که اساسا سانسور نمیشوند و ترجمههای بهتری دارند؟
به تازگی، مصاحبهای خواندم از آقای آزاد عندلیبی از «نشر نو» که نکته جالبی داشت، یکی اینکه ایران از اروپا و آمریکای شمالی ناشران بیشتری دارد. همچنین، هر ناشر، برای اینکه مجوزش لغو نشود، در سال، حداقل، باید پنج کتاب تازه بدهد بیرون. این حجم از انتشار اصلا دایره سانسور را ناکارآمد میکند؛ یعنی خیلی از کتابها با یک سانسور حداقلی یا با گریز از سانسور بیرون میآیند.
این برچسب «بدون سانسور» فقط به ابزاری برای سودجویی تبدیل شده است. شما میروی کتاب دست دوم میخری، اما به سه برابر قیمت کتاب چاپ اصلی. اما نباید فراموش کرد که درکل هیچ کتابی در ایران به صورت قانونی و از طریق نشرهای داخلی چاپ نمیشود که از سانسور نگذشته باشد؛ بنابراین، وقتی ناشر پخته خوار روی کتابش میزند «بدون سانسور»، مخاطب آگاه با یک لبخند از کنار آن رد میشود.
مخاطب چگونه میتواند متوجه شود کدام کتاب اصالت دارد و کدام ساختگی است؟
حلقه نقد مهم است، منتقدان خوبی که با نقدها و نوشته هایشان میتوانند مخاطبان را به خوبی از درست و غلط کتابها آگاه کنند. در ایران، ما مجلات خوبی مثل «مترجم» داریم که برای شناختن آثار ترجمه شده خوب به مخاطب کمک میکند، اما این کم است و درمجموع باید گفت دراین زمینه مجلاتمان ضعیف اند و خیلی وقتها دچار باندبازی هم هستیم. این حلقه نقد ضعیف است.
باید مجلات و منابع بیشتری داشته باشیم و ترجمههای بیشتری نقد شوند و البته اینها در سبد خرید مردم هم وجود داشته باشند، به این معناکه وقتی من مخاطب ـ مثلاـ به صفحه اینستاگرام رجوع میکنم بتوانم آدمهای آگاه و صفحات آگاهی دهنده را راحت پیدا کنم. آگاه سازی ازطریق پیگیری صفحات مرجع، و اطلاع رسانی متخصصان در فضای مجازی به این مقوله شناخت کمک میکند.